تجربه مشتریان از 100 سال گذشته که اولین پمپ بنزین ایران در تبریز راهاندازی شد تاکنون تغییر چندانی نکرده است. همواره برای رسیدن به پمپهای بنزین زمان و سوخت زیادی هدر میرفته است و این موضوع همچنان ادامه دارد. یونش اولین پمپ بنزین ایرانی است که در جیب مشتري جای دارد. استفاده از یونش بسیار ساده است، به جای اینکه مردم به پمپ بنزین بروند، يونش خود را به آنها میرساند و در مصرف سوخت و زمان صرفهجویی میکند. یکی از سوخترسانهای اختصاصی يونش با رانندگان متخصص و آموزش دیده به محل انتخابی مشتري رفته و سوخت مورد نیاز او را تحویل میدهد. وقت آن است که ایستگاههای پمپ بنزین و صفهای طولانی و آلوده آنها فراموش شود و مردم به دنیای فناوری و سوخترسانی نوين روي آورند.
اين مقدمه بهانهاي بود براي مصاحبه با آقاي مهندس محسن مولايينسب مديرعامل شرکت يونش (زنجيره تأمين هوشمند انرژي)، که شيوه جديدي از تأمين سوخت خودرو را با تلفيق فناوري ابداع کرده است که در ادامه ميخوانيد.
يونش نام تجاري شرکت ماست که اسم اصلي آن زنجيره تأمين هوشمند انرژي است و چشمانداز شرکت نيز در اسم شرکت ديده ميشود. هدف ما در حقيقت اين است که منابع و حاملهاي انرژي را سريع، آسان و ارزان در اختيار همه قرار دهيم. ايده اين کار هم به اين صورت شکل گرفت که دسترسي به منابع انرژي تقريباً جزء اولويتهاي اول تمام حکومتها و مردم است. اين که شما بتوانيد منابع انرژي را به موقع، به قيمت مناسب و با کيفيت مناسب و سهولت کافي به دست مردم برسانيد يکي از مؤلفههاي اصلي رفاه در هر جامعهاي است. بر همين اساس چشمانداز ما روي اين مسأله گذاشته شد و مأموريتمان نيز اين بود که سيستمها، تجهيزات و روشهايي را توليد کنيم که بتوانيم زنجيره تأمين انرژي را به صورت هوشمند کنترل کنيم و يک زنجيره جديد ايجاد کنيم. روشهاي سنتي معمول در شهرها مثلا در توزيع بنزين به اين صورت است که يک پالايشگاه توليد بنزين وجود دارد و بنزين از طريق خطوط لوله يا ماشينآلات به يک انبار حمل ميشود و از آنجا به پمپ بنزينها منتقل ميشود و مردم بايد بروند از پمپ بنزينها، بنزين دريافت کنند. در وسعت بزرگي مثل تهران حدود 120-130 جايگاه بنزين داريم و دسترسي به اين جايگاهها و مشکلات مربوط به آن تجربه خوبي را نشان نداده است. يونش در مرحله اول سراغ بنزين رفت و يک وسيله جديد که اختراع همکاران تحقيق و توسعه شرکت يونش بود وارد بازي کرد که براي اولين بار هست که ما با موتورسيکلت به صورت کاملاً ايمن سوخت حمل ميکنيم. ايده ما هم از همين جا شکل گرفت که بنزين را هر جا که مردم هستند راحت و ارزان در اختيارشان قرار دهيم.
براي حمل فرآوردههاي نفتي استانداردهاي مشخصي در دنيا وجود دارد و بسيار هم سختگيرانه است. يعني نوع مخزن، تجهيزاتي که بايد استفاده شود و سطح اين تجهيزات کاملا مشخص شده و استانداردهاي بينالمللي دارد. ما نيز بر اساس اين استانداردها تجهيزات را ميسازيم. شايد براي شما اين سؤال پيش آمده باشد که يک کاميون يا تريلي که 30 هزار ليتر بنزين حمل ميکند چه استاندارد و ايمني دارد. واقعيتش اين است که تجهيزاتي که ما استفاده ميکنيم چندين برابر از تريلي يا کاميوني که 30 هزار بنزين حمل مي کند ايمنتر است. چون ما چندين اختراع بينالمللي را در تجهيزاتمان استفاده کردهايم که اين اختراعات همه سيستمهاي حمل يا نگهداري فرآوردههاي نفتي را ضد انفجار ميکند که معروفترين آنها که ما نيز استفاده ميکنيم، اِکسِز است که يک فناوري اتريشي است و ما از آن استفاده ميکنيم که شامل باک و تجهيزات داخل آن ميباشد. در مورد ثبت اختراع نيز ما تاکنون 6 اختراع ثبت کرديم و 3 مورد هم در دست بررسي براي ثبت اختراع داريم.
ما در باکهايمان سه نوع تکنولوژي داريم. يکي تکنولوژي ديواره باک است و ما از باکهاي ضد گلوله و ضد انفجار استفاده ميکنيم و اين باکها در هليکوپترها و پهبادها استفاده ميشوند و وقتي به آن شليک ميشود سوراخ نمي شوند. چيزي شبيه پوشک بچه که وقتي نشتي داخل باک به وجود بيايد اين تکنولوژي آن را جذب ميکند و بسته ميشود و نشتي به بيرون ندارد و اين ساخت خود ماست. فناوري ديگر فناوري ضد انفجار است که گلولههاي خاصي از جنس خاص را داخل باک داريم که وقتي بنزين وارد ميشود جلوي ترکيب هوا و بنزين و ايجاد مثل آتش را ميگيرد. يعني اگر کبريت جلوي اين باکها بگيريد مثل شعله شمع ميسوزد و هيچ وقت شعله فورانکننده انفجاري ندارد. چون بخار و بنزين کافي براي يک شعله بزرگ را در اختيار شما قرار نميدهد. فناوري سوم، فناوري باکهاي هوشمند است و ما در هر لحظه ميدانيم که در باکهايمان چقدر بنزين وجود دارد و الان کجاست. يعني اگر بنزين اين باکها کم يا زياد شود ما متوجه مي شويم و اينکه کجا اين اتفاق افتاده هم ما متوجه ميشويم. اين موضوع در حقيقت همان بحثي است که ما سيستم هوشمندسازي زنجيره تأمين انرژي را داريم. الان شرکت ملي پخش فرآوردهاي نفتي نميداند که يک کاميون با 30 هزار ليتر بنزين که رفته سيستان و بلوچستان يا کرمان آيا همه 30 هزار ليتر در همان مقصد پياده شده يا نه؟ يا وسط راه تخليه شده يا قاچاق شده است؟ ولي ما با دقت نيم ليتر ميتوانيم بگوييم فرآورده کجاست و اين سه تکنولوژي هم هر سه ثبت اختراع شده است.
وقت ارزشمندترين چيز در تمام زندگي و منبع غير قابل جبران هر کس وقت است. ما اين امکان را ميدهيم که مردم وقت ارزشمندشان را براي کارها و خانوادهشان قرار دهند. موارد ديگري هم مثل سهولت، کيفيت، اطمينان از دريافت سوخت خوب هست و از همه مهمتر اينکه ديگر استرس وجود ندارد و آرامش جايگزين آن است و اين خيلي براي خانمها مهم است. اکثر خانمها با روشن شدن چراغ بنزين استرس ميگيرند. در کل از لحاظ رتبه وقت اولين و آرامش دومين ارزشي است که ما به مردم ميدهيم.
ما در حوزه موتورسيکلتهايمان فعلا روي يک بازار گوشهاي و لوکس تهران متمرکز شدهايم ولي در حوزه خودروهايمان بيشتر بازارمان بازار سازماني است. براي موتورسيکلتهايمان فقط روي بازار لوکس مثل مناطق 1، 2، 3، غرب منطقه 4 و شمال منطقه 6 متمرکز هستيم ولي براي کاميونهاي توزيع سوختمان جامعه عمومي رو پوشش ميدهيم. لازم به ذکر است که جانبازان و معلولان از تخفيف ويژه ما ميتوانند استفاده کنند.
اولين مشتريان ما از دايره دوستان بودند که ما را ميشناختند. ولي ما براي جذب مشتري از 9 کانال اصلي استفاده ميکنيم که مهمترين آنها در حوزه ديجيتال هستند و ما سعي ميکنيم تبليغات ديجيتال در شبکههاي اجتماعي انجام دهيم و روي آن متمرکزيم. چون بازار ما بازاري است که افراد آن بايد آنلاين باشند. البته در 7-8 ماه اخير براي افرادي که خيلي با دنياي ديجيتال سر و کار ندارند هم تبليغاتي غير ديجيتال (آفلاين) مثل پخش تراکت در نظر گرفتهايم و اتفاقاً نتيجه هم گرفتيم. يک سرويس جديدي هم راهاندازي کردهايم که سرويس سفارش تلفني است ولي هنوز در مراحل تست است و مردم تلفني درخواست ميدهند. البته فعلا براي افراد VIP اين کار را انجام ميدهيم. همچنين با همکاري بانک پارسيان يک سامانهاي راهاندازي کردهايم که بعد از سفارش تلفني يک لينک پرداخت براي مشتري پيامک ميشود و پس از واريز آنلاين سوخت به مشتري ارسال ميگردد.
تا الان 22.000 کاربر ثبتنام شده داريم و تعداد 4500 تا 5000 هم مشتري داريم و تاکنون حدود 27.000 سرويس ارائه کردهايم.
در حوزه توزيع کاميونت بله حداقل 30-35 شرکت در خارج هستند و در داخل نيز 2 شرکت وجود دارند. اما در حوزه توزيع موتورسيلکت هيچ نمونه داخلي و خارجي وجود ندارد. وجه تمايز ما هم نسبت به رقباي داخلي و خارجي سرعت ماست. الان ما سطح سرويسي که با مشتري توافق ميکنيم 20 دقيقه است ولي اين زمان براي تمام رقباي ما حتي رقباي خارجي زير 3 ساعت نيست.
چالش و مانع خاصي نداشتيم. ما از کسي نخواستيم با ما همکاري کند. ما يک مکاتباتي انجام داديم با برخي سازمانهاي مربوطه، جوابمان را ندادند. بعد از 5/1 سال گفتند چرا اين کار را ميکنيد، ما هم گفتيم مکاتبه کردهايم و شما جواب ندادهايد و ما برداشت کردهايم که جوابتان مثبت است. البته چالش نيروي انساني داشتهايم که يک موضوع عمومي است و نميتوان گفت که خاص ماست.
خوشبختانه تأثير چنداني نداشت است. چون ما سِرورهايمان داخل کشور است و آن زمان (آبان 98) هم که اينترنت قطع شد ما مشکلي نداشتيم چون داخلي بوديم و شبکه بانکيمان هم وصل بود. بحث تحريمهاي خارجي هم اصلاً براي ما مؤثر نيست چون ما مشتريانمان داخلي هستند و تأمين سوخت و سيستممان همه داخل است. فقط يک بار روي نقشه مشکل داشتيم که ظرف مدت 3 ساعت با يک نقشه داخلي جايگزين کرديم که البته کيفيتش زياد خوب نبود و بعد از مدتي نيز روي همان گوگل مپ برگشتيم.
دولت اگر براي ما مشکل ايجاد نکند ما توقعي نداريم که حمايت کند. البته اگر مرکز رشد را دولت بدانيم بله؛ همه پرسنل مرکز رشد از ما حمايت کردند. از نگهداري موتورسيکلتها گرفته تا همکاري در صدور انواع معرفينامه به سازمانهاي مختلف. اما با بقيه دولت نه کاري داشتيم و نه انتظاري براي حمايت از دولت داريم. اگر از دولت بخواهيم حمايت کند، حتما يک مانع ايجاد ميکند. ما اين موضوع را بعد از 15 سال حضور در پارکها و مراکز رشد لمس کردهايم و هر وقت به دولت گفتيم کمک کند يک مانعي براي ما ايجاد کرد. معاونت علمي هم به نظر من اشتباه عمل ميکند و کارش اجرا نيست و يک بازوي سياستگذار و تسهيلکننده است و ورودش به بحث اجرا کاملا اشتباه است. بهترين جاهايي که بايد اين کار را درست انجام دهند و اتفاقاً به خاطر سيستم غلط انجام نميدهند، پارکها و مراکز رشد هستند که ميتوانند به تجاريسازي يک فناوري کمک کنند. مرکز رشد رويش هم که ميتواند کمک کند به اين دليل است که مسئولين اين مرکز آدمهاي دانشگاهي نيستند و با پروژه سر و کار داشتهاند و درک ميکنند بالا و پايين شدن يک بودجه يعني چه. اما در مرکز رشدي که مديرش يک استاد دانشگاه است که حقوقش سر ماه به حسابش واريز ميشود نميتوان انتظار داشت که درد يک فنآفريني که يک شرکت راه انداخته است را بفهمد. اما در مورد شهرک علمي و تحقيقاتي اصفهان و پارک فناوري پرديس قضيه کمي فرق ميکند. آن هم به اين دليل است که شهرک علمي و تحقيقاتي اصفهان زير نظر وزارت علوم نيست و زير نظر استانداري اصفهان است و رئيسش هم يک آدم تجاري است. پارک پرديس هم به همين شکل است. در کل همه پارکها و مراکز رشدي که زيرمجموعه وزارت علوم هستند از حيّز انتفاع ساقط هستند و فقط ساختمان ميسازند و اجاره ميدهند. در واقع يک کسب و کار ملک انجام ميدهند. چون تعدادي از دانشآفرينان را جمع ميکنند و يک وام هم به آنها ميدهند و بدهکارشان ميکنند و بايد با سود خيلي بالا پس دهند. اين روال غلط است چون ما از کشورهاي خارجي کپي کرديم. يعني فرهنگ، سازوکار، فرآيند و منابعش را نياورديم و فقط يک ساختمان و يک تابلو پارک علم و فناوري را آوردهايم و فکر کرديم با اين کار مانند آنها ميشويم.
بزرگترين موفقيت و نقطه عطف ما، به نظر خودم تمرکز ما است. ما وقتي متمرکز شديم روي يک بازار خاص و روي يک فناوري خاص، سرعت رشدمان زياد شد. چيزي که به نظرم حلقه گمشده خيلي از شرکتها و استارتاپهاست که تمرکز روي يک محصول يا سرويس خاصي ندارند. به نظرم اگر تمرکز کنند يک نقطه عطف براي آن شرکت است.
ما به طور غيررسمي از خرداد 97 و به طور رسمي 97 شروع به کار کردهايم. اگر به عقب برگرديم باز هم در مرکز رشد رويش مستقر ميشويم. يک سري افراد را استخدام نميکنيم. بعضي منابع مالي را کنترلشدهتر هزينه ميکنيم. روش پرداخت حقوق و دستمزدي که حدود 6 ماه است پيادهسازي کرديم را از اول اجرا ميکرديم. در مورد حضور در مرکز رشد نيز معمولاً در دنيا يک دوره 20-25 ماه براي تکميل يک مدل کسب و کار و يک فناوري در حوزه تجاري و جا افتادنش طول ميکشد. ما هم تقريبا ميانه اين راهيم. بعد از آن 10-12 ماه زمان ميخواهد که اين کسب و کار جا بيفتد و منابع لازم براي خروج را آماده کرد و از مرکز خارج شد.
مهمترين مانع از نظر من خودِ صاحبان کسب و کار هستند. چون اينها آدمهايي هستند که از لحاظ مهارتها و توانمندي کسب و کار بسيار ضعيفند. ميتوانم بگويم بالاي 90درصد از افرادي که در ايران استارتاپ راهاندازي ميکنند از اصول تجارت، شرکتداري و جذب نيروي انساني چيزي نميدانند. البته اين نقطه ضعف قابل حل است ولي هيچ کدامشان به فکر اين نيستند که خودشان را بهبود بدهند. من حدود 15 سال است که يا مديرعامل هستم يا رئيس و يا عضو هيأتمديره شرکتي بودهام و در اين مدت هر چه آدم ديدهام که شرکت نوپا راه انداخته است مهارت لازم براي تجارت را نداشته است. آدمهاي خوشفکري هستند، فناوري را ميشناسند، درسخواندهاند، اما آدمهاي تجاري (Business man) نيستند و تجربه لازم را ندارند و نرفتهاند دستيار يک مديرعامل شوند که بفهمند وظايف يک مديرعامل چيست؟ نميدانند که مسئوليتهاي قانوني، حقوقي و اجرايي يک مديرعامل واقعاً مسئوليت سنگيني است. خيلي ساده مسئوليت مديرعاملي را در سن پايين قبول ميکنند. من خودم در 23 سالگي مديرعامل شدم ولي در 4 سال اول واقعاً سختيهاي زيادي کشيدم. 6-7 ماه دستيار مديرعامل يک شرکت بزرگ در کره جنوبي بودم و فقط دنبال ايشان ميدويدم و اطلاعات مينوشتم که ياد بگيرم ايشان چه کارهايي ميکند؟ چگونه خطمشيهاي يک شرکت را پيش ميبرد؟ چگونه مذاکره ميکند؟ چگونه با هيأتمديره تعامل ميکند که کار پيش برود؟ چگونه نيروي انساني جذب ميکند؟ اينها کارهاي بسيار مهمي است ولي متأسفانه در کشور ما يک جوزدگي در خصوص راهاندازي شرکت وجود دارد و بعد از راه افتادن شرکت گير ميکنند. اصول اجرايي يک مديرعامل را نميدانند، خيلي راحت هزينه ميکنند و بعد منابع ماليشان تمام ميشود و زمين ميخورند.
اگر خيلي شفاف بگويم سرمايهاي در اکوسيستم نيست و پولي وجود ندارد. خيلي از گروههاي مختلفي که وجود دارد و با سر و صدا ميگويند که روي استارتاپها سرمايهگذاري ميکنيم، من از نزديک با استارتاپهاي که سرمايهپذير بودهاند و قرار بوده سرمايه به آنها تزريق شود صحبت کردم، اکثرشان پولي دريافت نکردهاند و فقط گول خوردهاند و حتي پاي قرارداد هم رفتهاند ولي به پولي نرسيدهاند. سرمايهگذاران بيشتر يک شوي تبليغاتي اجرا ميکنند. اگر مجموع سرمايهگذاري در اکوسيستم را جمع کنيم، عددش از گردش مالي بازار تخمه آفتابگردان در تهران کمتر باشد. علتش هم اين است که کسي حاضر نيست در يک اقتصاد رانتي که سرمايهگذاري در مسکن يا دلار بعد از مدتي بين 35 تا 80 درصد سود ميدهد، بيايد در سرمايهگذاري با ريسک بالاي 65 درصد شرکت کند. اگر کسي چنين کاري کند دو حالت دارد: يا عقل سرمايهگذارياش ناقص است يا پولشويي ميکند. بحثهايي مثل سرمايهگذاران مخاطرهپذير و موارد مشابه آن هم در ايران عملاً نداريم و اگر کسي از بانک وام بگيرد بهتر است تا اينکه سراغ سرمايهگذاران مخاطرهپذير برود.
اين موضوع باز به خود افراد بر ميگردد. اگر مهارت کافي ندارند بستگي به سنشان دارد. اگر بين سن 20 تا 25 سال هستند، بروند در حوزهاي که علاقه دارند کارمند شوند و ياد بگيرند. اگر بين سن 25 تا 30 سال هستند، يک شريک خوب پيدا کنند که شبکه داشته باشد، اين کار را انجام داده باشد و سابقه داشته باشد و سرمايهشان را با او شريک شوند. اگر بالاي 30 سال هستند و تا اين سن مهارتي کسب نکردند بهتر است ديگر وارد اين کار نشوند. ولي اگر مهارت خوبي دارند و دو دوره قبل را طي کردهاند، آماده هستند که کسب و کار خودشان را راه بيندازند. در کل اگر ايدهاي دارند که مسألهاي را از کسي حل ميکند وارد اين کار شوند اگر غير از اين باشد بهتر است پولشان را هدر ندهند.
شايد مهمترين دغدغه که در بازار کسب و کار ايران داريم اين است که ما آدمهاي آماده براي کسب و کار نداريم و اين مشکل هم در نظام آموزشيمان است و اين نظام از بيخ و بن کارمندپرور و مشکلساز است. اگر کسي ميخواهد براي اين کشور کاري کند، بايد در نظام آموزشي از ابتدايي تا دبيرستان کاري کند تا حداقل 12 سال ديگر ما نسلي داشته باشيم که دنبال کار در دولت نگردد و بتواند حداقل يک نجاري يا تراشکاري براي خودش راه بيندازد. اين نظام آموزشي که هر قسمتش از جايي گرفته شده باعث شده که دانشآموزان نميدانند قرار است چه کار کنند، در صورتي که در دنيا تقريبا افراد در 14 تا 16 سالگي قبل از دوره دانشگاه ميفهمند ميخواهند چه کاره شوند. اين که افراد بعد از دوره کارشناسي و يا حتي بعد از دوره تحصيلات تکميلي هدف زندگيشان مشخص نباشد، در زندگي و شغل آينده هم دچار مشکلاتي ميشوند.
درخواست خود را برای پیوستن به رویش ثبت کنید، تا در اسرع وقت با شما تماس بگیریم.